جنبش آزادیخواهی خواهان تغییرات بنیادی در جامعه می باشد. تغییرات اصلاحی در یک نظام استبدادی به کمک استبداد می آید تا ادامه حیات استبداد را ممکن کند. تجربه کشور ما شاهد آن است که دفاع از اصلاح نظام از طرف اصلاح طلبان حکومتی و گفتن این نظر که اصلاحات رسیدن به حداکثر با دادن کمترین هزینه و خشونت است و انقلاب یعنی خشونت طلبی باعث شد که اکثریت جامعه ایران در چرخه بد و بدتر حدود ۳ دهه توان تحول را از دست بدهد قدرت مطلقه بزرگ و بزرگتر بگردد. آزادی ها زمانی ممکن می شود که انسان ایرانی به عنوان شهروند از حقوق خود برخوردار بگردد. در عمل دولت نقش بوجود آورنده امکان برخوردار شدن شهروندان از حقوق را دارد و در خدمت رشد انسان و جامعه فعال می شود. لازم به توضیح می دانم که انسان ها از حق حیات برخوردارند و مجموعه حقوق کیفیت حق حیات را کامل می کند. اگر انسان ها از حقی از حقوق خود برخوردار نگردند پژمردگی و سرخوردگی حس می کنن . قابل توجه اینکه حقوق مثل ظروف مرتبطه می باشند. اگر حقی را انسان از آن برخوردار نگردد دیگر حقوق نیز کمتر قابل برخوردار شدن می شوند. این ویژگی هم در رابطه با انسان صدق می کند و هم در مورد جامعه به عنوان شهروندان که بایستی از حقوق شهروندی برخوردار بگردند، زیرا حقوق ذاتی حیات انسان، جامعه، طبیعت و وطن می باشد.
انسان از زن و مرد حقوق برابر دارند. ذهنیت هایی که تساوی در حقوق را به رسمیت نمی شناسد، حقوق موضوعه را متناسب با دیدگاه قدرت در تبعیض وضع می کنند و هر چه استبدادها توتالیتر تر، این تبعیض ها وسیعتر می شوند. حقوق موضوعه بایستی چنان نوشته شود که انسان ها یکسان از حقوق ذاتی خود برخوردار بگردند . تبعیض ها در حقوق موضوعه انسان را دچار سرخوردگی، افسردگی و در مواردی انتقاد و اعتراض به تبعیض ها می نماید. در جوامعی که فضای اجتماعی و سیاسی بازتر است، امکان اعتراض به تبعیض ها بیشتر و مردم فعال تر در این زمینه می باشند. هر چه استبداد بسته تر باشد، اعتراض به استبداد به اطاعت از تبعیض ها و خو کردن به سلطه قدرت منتهی می شود.
در کشور ما ایران زنان در موارد متعددی مورد تبعیض های گوناگون و عدم برخوردار شدن از حقوق ذاتی خود شده و می شوند. شاید سؤال شود که آیا مردان از حقوق خود برخوردار هستند؟ پاسخ این است که مردان هم از حقوق خود برخوردار نمی شوند، ولی زنان از نظر اجتماعی و هم از نظر سیاسی و قانونی مورد تبعیض قرار می گیرند.
قابل توجه اینکه جامعه یک مجموعه است و وقتی حقی از بخشی از جامعه دریغ می شود و یا امکان برخوردار شدن نمی یابد دیگر اقشار جامعه نیز از حقوق خود با کیفیت برخوردار نمی گردند و جامعه دچار استبداد زدگی و تبعیض پذیری می شود. مثلاً وقتی پزشکان به دلایل عدم برخوردار شدن از حقوق شهروندی به کشورهای دیگر مهاجر می شوند، دیگر افراد جامعه تحت فشار در زمینه درمان می گردند.
در قانون اساسی اول که اصل نظارت فقیه را در آن آوردند، تبعیض های سیاسی شروع شد. این نگاه به زنان که زنان ضعیفه هستند در تفکر آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی و بسیاری از افراد با ذهنیت های مختلف که حقوق برابر برای زنان قاعل نبودند، فضای جامعه ایران را گرفت. استبداد فقیه در کنار دیگر نظرها که به دنبال استبداد حزب و طبقه خود بودند، زنان را به زیر انواع فشار ها بردند. البته این اولین بار نیست که زنان مورد تبعیض قرار می گیرند. در تمامی استبدادها یکی از مشترکات شان، خشونت علیه زنان می باشد و از امور واقع مستمر تاریخ بوده است.
در جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی، زنان نسل جوان بیشتر در صحنه مبارزه علیه استبداد فعال شدند. نسل جوان تحصیلکرده تر و آگاه تر از نسل قبل وارد اعتراض به استبداد و تبعیض ها شد. در طول زمان مبارزه بسیاری از شعارها تصحیح شدند. و جامعه در شهرهای مختلف در وسعت کشور به اعتراضات علیه استبداد و حق کشی هایش وارد صحنه گردید.
چرا نسل جوان و مخصوصاً زنان بیشتر معترض به نابرابری است؟:
به گزارش ایرنا در تاریخ ۱۲بهمن ۱۴۰۰: هم اینک بیش از ٣ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر دانشجوی مرد و زن در سراسر کشور تحصیل می کنند. از این تعداد ۶۰ درصد یعنی حدود ۲ میلیون نفر دختر هستند. قابل توجه اینکه قبل از انقلاب ۳۸ هزار دانشجوی زن در دانشگاه ها تحصیل می نمودند که ۲۷ درصد از کل دانشجویان را شامل می شدند.
در زمینه اشتغال البته آمار وارونه است. از جمعیت حدود ۲۴ میلیونی شاغل، ۲۰ میلیون و ۳۳۱ هزار نفر را مردان و ۴ میلیون و ۴۲۰ هزار نفر را زنان تشکیل می دهند. آمار می گوید، سهم مردان از اشتغال ۸۲ درصد و زنان ۱۸ درصد می باشد.
اگر نسبت تحصیل کرده های زن را در مقابل تعداد شاغلان و بیکاران زن در نظر بگیریم متوجه می شویم که زنان تحصیل کرده بسیار کمتر وارد چرخه اشتغال می شوند. و یک سؤال را به ذهن می آورد که چرا زنان هزینه های مادی و زمانی طولانی را متحمل می شوند، ولی وارد چرخه اشتغال نمی گردند؟ در جواب بایستی بگویم که زنان بسیاری بعد از ازدواج بنا بر تقاضای همسر، نبود تساوی درآمدی بین زنان و مردان، سختگیری در محیط کار، مخصوصاً در زمینه پوشش و در مواردی بخاطر میل نداشتن به اشتغال خارج از خانه به اداره خانه و تربیت کودک می پردازند و وارد چرخه اشتغال با بازدهی درآمدی نمی شوند. قابل توجه اینکه اشتغال در خانه را بسیاری، اسارت زن به حساب می آورند و به آن کم بها داده می شود. در صورتی که ساعات اشتغال زنان در خانه ۲ تا ۳ برابر زمان اشتغال مردان خارج از خانه می باشد.
کل تعداد شاغلين زن در بهار سال ۱۴۰۰، ۳ ميليون و ۶۸۱ هزار نفر برآورد شده است. بخش خدمات بيشترين سهم را در اشتغال بانوان دارا است، سهم اين بخش از کل تعداد شاغلين بخش خدمات در بهار سال ۱۳۹۹، ۶۰.۲ درصد برآورد شده است.
چند تحقيق دانشگاهي نشان دهنده این حقیقت است که نقش فعاليت زنان در حوزه اقتصادي حتي زير ۵ درصد است. اين ميزان نقش زنان در اقتصاد کوچک است. با وجود اینکه ۵۰ درصد از جمعيت جامعه را زنان تشکیل می دهند اما سهم آنها از اقتصاد ۵ درصد است. در مطالعه برای این تحقیق متوجه شدم که بسیاری از زنانی که به عنوان مدیر ثبت شده اند و در بخش خصوصی فعالند، تنها اسماً ثبت گردیده اند و کمتر نقشی در اداره و مدیریت آن شرکت ها دارند و همسران آنها گردانندگان اصلی می باشند.
انواع نابرابری ها در روابط تولید خشونت را ممکن می شود:
در زمینه سیاسی، زنان عدم استقلال را روزانه در روابط زناشویی، و خانوادگی و اجتماعی حس می کنند. وقتی انسانی استقلالش را از دست می دهد، در همان لحظه، آزادیش را از دست داده است و این امر را زنان بیشتر در طول زمان حس کرده اند.
به رسمیت نشناختن حقوق و ازادی های زنان و مخصوصاً استقلال زنان، چه در خانواده، و چه در زناشویی و در جامعه و هم از طرف دولت و قوانین، بزرگترین ضربه ها را به روح زنان وارد کرده و می کند.
در جنبش زن، زندگی، آزادی، تنها زنان نبودند که به صحنه مبارزه برای احقاق حقوق آمده بودند، مردان جوان مخصوصاً با آنها همراه شده بودند. یکی از دلایلی که پدر و مادرها به جنبش کمتر پیوستند، عدم اعتماد به نبود آینده روشن بود. البته ترس از کشتار استبداد حاکم، تجربه خشونت های متعدد در سال های گذشته، بزرگ نمایی آلترناتیو وابسته و بی برنامه پهلوی طلب ها در رسانه های وابسته و مخصوصاً بیان خشونت ورزی آنها در سطح کشورهای مختلف و نداشتن برنامه متناسب با حقوق مردم و طبیعت ایران و عدم اعتماد به جامعه از طرف پهلوی طلب ها و رجوع به کشورهایی مثل آمریکا و اسرائیل و فرانسه برای کسب وجهه و تبلیغات گسترده در تلویزیون های وابسته از این افراد باعث به سکوت کشیده شدن این جنبش بزرگ که خواهان تغییرات ساختاری در کشور بود، گردید.
خشونت نظام ادامه یافته است:
در لایحه حمایت از فرهنگ عفاف و حجاب (حمایت از سلامت اجتماعی) فشار را می خواهند بر جامعه زنان برای پیشگیری از ادامه جنبش بیشتر کنند.
این لایحه در ۱۵ تبصره به مجلس از طرف قوه مجریه داده شد.
در عمل سه قوه در سرکوب زنان و در ادامه جنبش ازادیخواهی با هم فعال شده اند.
در این لایحه فروشندگان پوشاک و …، وارد کنندگان پوشاک، سازندگان پوشاک، تبلیغ کنندگان بی حجابی، اشخاص حقیقی صاحب نام و … زنان مورد خطاب هستند. در صورت تخطی، مورد مجازات پرداخت جزای نقدی و محرومیت از کار و زندان را عامل فشار مستقیم و غیر مستقیم به جامعه کرده اند.
لایحه مدیران را نسبت به کارکنان خود و فروشنگان را نسبت به مشتری مسئول کرده است تا حجاب رعایت شود و به گفته صحیح جو خشونت را نسبت به جامعه زنان بیشتر تا جنبش را بخشکانند.
قابل توجه اینکه جنبش زن، زندگی، آزادی، نتیجه انقلاب سال ۵۷ و جنبش های پس از آن بوده است و در دل هر جنبش تجربه جنبش ها و اعتراضات قبل از آن نهفته است. جنبش ها ادامه می یابند تا آزادی ها ممکن گردند. خشونت ها شاید بتوانند زمان برای ادامه حیات آستبداد را ممکن کنند، ولی استبدادها و مخصوصاً استبداد فقیه با نیروی مردم رفتنی است و حقوقمداری و زیست در آزادی، موتور تحول برای جامعه و مخصوصاً زنان خواهد بود.